به خاطر مهمان حضرت علی(ع) خیلی ناراحت بود. یونس گفت: «شاید بچّه هایش مریض هستند!» دوستش گفت: «نکند برای همسرش حضرت زهرا(س) اتّفاقی افتاده باشد!»
همه نگران بودند. آن ها قرار گذاشتند وقتی به دیدن حضرت علی (ع) رفتند، دلیل این ناراحتی را بپرسند. ظهر که شد، همه پا به مسجد گذاشتند. در آن جا وقتی نگاه هر کدام از آنها به حضرت علی(ع) افتاد، دوباره تعجّب کردند. چهرۀ حضرت هنوز هم غمگین بود.
سرانجام، یونس طاقت نیاورد. جلو رفت و پرسید: «ای امیر مؤمنان، ما امروز شما را ناراحت و غمگین دیدیم. نکند اتّفاق بدی افتاده است؟»
حضرت علی (ع) لبخند کم رنگی زد و جواب داد:«هفت روز است که هیچ میهمانی به خانه ی ما نیامده است! برای همین ناراحت هستم.»
یونس ناراحت شد و پیش دوستان خود برگشت. وقتی ماجرا را تعریف کرد، آن ها هم ناراحت شدند. چون حضرت علی(ع) به مهمان های خود احترام زیادی می گذاشت.
رفتار با خدمتکار
امام علی(ع) روزی با خدمتکارش قنبر به بازار رفتند. حضرت دو تا پیراهن خرید که قیمت یکی بیشتر از آن یکی بود. وقتی به خانه برگشتند، امام پیراهن گران تر را به قنبر داد و گفت:« بپوش» قنبر گفت:«نه من خدمتکار شما هستم؛ آن پیراهن ارزان را به من بدهید. این گران و بهتر است و برازنده شماست.» امام علی(ع) فرمود:«تو جوانی و این پیراهن خوب، در تن تو زیباتر است.» و ادامه داد از پیامبر (ص) شنیدم که می فرمود:غذا و لباس خدمتکاران از خودتان کمتر نباشد.از سخنان امام علی(ع)
پنهان نگه داشتن عیب دیگران، نشانه ی عقل است.
بزرگ ترین گناه، گناهی است که انسان آن را کوچک شمارد.
دشمن دانا، بهتر از دوست نادان است.
حسادت بدبختی دنیا و آخرت است {حسود هم دنیایش را خراب می کند هم آخرتش را}
بخش کودک و نوجوان تبیان
منبع:سایت آل بیت ع
مطالب مرتبط: